۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه

پروسه استانبول؛ سراب همگرایی منطقه ای


هادی صادقی

یک صد سال پیش از این امروز، آلفرد مکیندر استراتژیست انگلیسی با طرح دو مفهوم حیاتی "هارتلند" یا قلب زمین و "گلوگاه" گفته بود که قلب زمین فتح ناپذیر است و فقط با تسلط بر "گلوگاه" می توان بر قلب زمین تسلط یافت و هرکه بر قلب زمین مسلط باشد، بر کل زمین تسلط دارد. از نظر وی روسیه بدلیل خود کفا بودن از نظر منابع طبیعی و راه ها و خصوصیات منحصر به فرد زمینی، اقلیمی و جغرافیایی قلب زمین بوده و خاورمیانه که محل تلاقی سه قاره آفریقا، اروپا و آسیا می باشد، "گلوگاه" بوده و زمانی می توان به قلب زمین دست یافت که بر گلوگاه مسلط بود. نظریه ای که امروزه به باور بسیاری ها، انگلیس را به خطا کشاند و سبب شکست و فروپاشی استعمار انگلیس گردید. صرف نظر از اعتبار و چند و چون این نظریه در جهان امروز، سوال این جا است که در پروسه استانبول یا طرح "روند همگرایی قلب آسیا" که روز پنجشنبه کابل میزبان دومین نشست آن بود، آیا حکومت افغانستان و سایر اعضای این پروسه، تصور "هارتلند" را دارد؟ در حالیکه حوزه قلب آسیا، دقیقا قسمت زیاد حوزه "هارتلند" و بخش های از حوزه "گلوگاه" را شامل می شود. این پروسه چه معنی دارد و سود افغانستان در آن چه خواهد بود؟
کنفرانس وزرای خارجه کشورهای قلب آسیا که در کابل برگزار شد، یک نشست منطقه ای بود و دقیقا همین امر یکی از برجستگی های آن برای افغانستان می باشد. یعنی کابل برای اولین بار کنفرانس منطقه ای را میزبانی کرد که اجندای آن نه مسایل افغانستان، بلکه آغاز یک پروسه رو به جلو منطقه ای بود. این امر از نظر سیاسی و دیپلماتیک دارای پیام های مشخص و امیدوار کننده از سوی افغانستان می باشد. افزون برآن افغانستان در این کنفرانس نقش و جایگاه خود را تعریف دوباره کرد. اکنون در چشم انداز پس از 2014 و خروج نیروهای خارجی، معادله منطقه ای در افغانستان در حال دگرگونی بوده و می رود ساختار جدید جاگزین آن گردد؛ ساختاری که به احتمال زیاد، نقش کشورهای همسایه و منطقه برجسته تر خواهد بود.
اما سویه اصلی این کنفرانس، بعد منطقه ای آن می باشد. این پروسه آغاز شده تا به روند همگرایی در کشورهای قلب آسیا کمک کرده و ائتلاف سیاسی را میان این کشورها پدید آورد، اما اهمیت سیاسی و استراتژیک ندارد و نمی توان با برخی نظرات در این مورد که این پروسه را احیای دوباره مفهوم "هارتلند" تلقی می کنند، موافق بود. این پروسه فقط می تواند کشور ها را به ایجاد همگرایی منطقه ای ترغیب کرده و زمینه همکاری ها و مراودات بیشتر را فراهم کنند؛ اما نمی توان حد اقل در چشم انداز نزدیک، ظهور همگرایی منطقه ای را به انتظار نشست. همگرایی منطقه ای یک روند طولانی و نیازمند مولفه های اولیه و زمینه های مشخص می باشد که این مولفه ها و زمینه ها در هیچ یک از این کشورها هنوز ایجاد نشده است. کشورهای آسیای میانه، هنوز دارای نظام های استبدادی و فوق العاده بسته بوده که عملا در وازه های خود را بروی هرگونه روندهای همگرایانه بسته اند. سایر اعضای آن نیز در میان همدیگر دارای مشکلات مرزی و مسایل سیاسی حل ناشده فراوان هستند که نمی گذارند این روند تحقق پذیرد. بنابراین نمی توان از این پروسه تحقق همگرایی منطقه ای را انتظار داشت. در خوشبینانه ترین حالت می توان فقط ایجاد یک ائتلاف سیاسی منطقه ای آنهم با ساختار شکننده را انتظار داشت.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر