۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه

پروسه استانبول؛ سراب همگرایی منطقه ای


هادی صادقی

یک صد سال پیش از این امروز، آلفرد مکیندر استراتژیست انگلیسی با طرح دو مفهوم حیاتی "هارتلند" یا قلب زمین و "گلوگاه" گفته بود که قلب زمین فتح ناپذیر است و فقط با تسلط بر "گلوگاه" می توان بر قلب زمین تسلط یافت و هرکه بر قلب زمین مسلط باشد، بر کل زمین تسلط دارد. از نظر وی روسیه بدلیل خود کفا بودن از نظر منابع طبیعی و راه ها و خصوصیات منحصر به فرد زمینی، اقلیمی و جغرافیایی قلب زمین بوده و خاورمیانه که محل تلاقی سه قاره آفریقا، اروپا و آسیا می باشد، "گلوگاه" بوده و زمانی می توان به قلب زمین دست یافت که بر گلوگاه مسلط بود. نظریه ای که امروزه به باور بسیاری ها، انگلیس را به خطا کشاند و سبب شکست و فروپاشی استعمار انگلیس گردید. صرف نظر از اعتبار و چند و چون این نظریه در جهان امروز، سوال این جا است که در پروسه استانبول یا طرح "روند همگرایی قلب آسیا" که روز پنجشنبه کابل میزبان دومین نشست آن بود، آیا حکومت افغانستان و سایر اعضای این پروسه، تصور "هارتلند" را دارد؟ در حالیکه حوزه قلب آسیا، دقیقا قسمت زیاد حوزه "هارتلند" و بخش های از حوزه "گلوگاه" را شامل می شود. این پروسه چه معنی دارد و سود افغانستان در آن چه خواهد بود؟
کنفرانس وزرای خارجه کشورهای قلب آسیا که در کابل برگزار شد، یک نشست منطقه ای بود و دقیقا همین امر یکی از برجستگی های آن برای افغانستان می باشد. یعنی کابل برای اولین بار کنفرانس منطقه ای را میزبانی کرد که اجندای آن نه مسایل افغانستان، بلکه آغاز یک پروسه رو به جلو منطقه ای بود. این امر از نظر سیاسی و دیپلماتیک دارای پیام های مشخص و امیدوار کننده از سوی افغانستان می باشد. افزون برآن افغانستان در این کنفرانس نقش و جایگاه خود را تعریف دوباره کرد. اکنون در چشم انداز پس از 2014 و خروج نیروهای خارجی، معادله منطقه ای در افغانستان در حال دگرگونی بوده و می رود ساختار جدید جاگزین آن گردد؛ ساختاری که به احتمال زیاد، نقش کشورهای همسایه و منطقه برجسته تر خواهد بود.
اما سویه اصلی این کنفرانس، بعد منطقه ای آن می باشد. این پروسه آغاز شده تا به روند همگرایی در کشورهای قلب آسیا کمک کرده و ائتلاف سیاسی را میان این کشورها پدید آورد، اما اهمیت سیاسی و استراتژیک ندارد و نمی توان با برخی نظرات در این مورد که این پروسه را احیای دوباره مفهوم "هارتلند" تلقی می کنند، موافق بود. این پروسه فقط می تواند کشور ها را به ایجاد همگرایی منطقه ای ترغیب کرده و زمینه همکاری ها و مراودات بیشتر را فراهم کنند؛ اما نمی توان حد اقل در چشم انداز نزدیک، ظهور همگرایی منطقه ای را به انتظار نشست. همگرایی منطقه ای یک روند طولانی و نیازمند مولفه های اولیه و زمینه های مشخص می باشد که این مولفه ها و زمینه ها در هیچ یک از این کشورها هنوز ایجاد نشده است. کشورهای آسیای میانه، هنوز دارای نظام های استبدادی و فوق العاده بسته بوده که عملا در وازه های خود را بروی هرگونه روندهای همگرایانه بسته اند. سایر اعضای آن نیز در میان همدیگر دارای مشکلات مرزی و مسایل سیاسی حل ناشده فراوان هستند که نمی گذارند این روند تحقق پذیرد. بنابراین نمی توان از این پروسه تحقق همگرایی منطقه ای را انتظار داشت. در خوشبینانه ترین حالت می توان فقط ایجاد یک ائتلاف سیاسی منطقه ای آنهم با ساختار شکننده را انتظار داشت.


۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

توافقنامه ناتو با کشورهای آسیای میانه و مساله گسترش ایتلاف به شرق


هادی صادقی

سرانجام پس از هفته ها مذاکره برای بازگشایی مسیر تدارکات ناتو از طریق پاکستان، پنتاگن اعلان کرده که از گفتگو با پاکستان دست خواهد کشید. مسیر پاکستان برای انتقال تدارکات ناتو، نزدیک ترین و از نظر اقتصادی کم هزینه ترین مسیر ها بود و تاکنون بیش از نود فیصد تجهیزات ناتو از این طریق به افغانستان منتقل می شد؛ اما بدنبال حمله هواپیماهای ناتو بر سربازان مرزی پاکستان، روابط این دو کشور تیره شد و حکومت پاکستان مسیر انتقال تدارکات ناتو از خاک خویش را بروی آمریکا و ناتو بست. مسیر آسیای میانه، بدیل پاکستان برای انتقال تدارکات ناتو می باشد. این ائتلاف از دو ماه بدینسو، مذاکراتی را با کشورهای آسیای میانه برای این منظور آغاز کرده که اخیرا به توافق دست یافتند. هرچند آمریکا و ناتو بیشترین تلاش خود را برای بازگشایی مسیر پاکستان به خرج خواهد داد؛ اما به نظر می رسد در نهایت این کشورهای آسیای میانه خواهد بود که مسیر انتقال تدارکات ناتو در هنگام خروج از افغانستان می باشند.
کشورهای آسیای میانه در ده سال گذشته، نسبت به دو همسایه دیگر افغانستان پاکستان و ایران، نقش سیاسی و امنیتی کمتری داشته است. حمایت از دولت افغانستان و ماموریت جامعه جهانی، سیاست های اعلانی این کشورها بوده و در سیاست های اعمالی خویش از آن خارج نشده است. اما در سال های اخیر علاقمندی این کشور ها در بخش های اقتصادی افغانستان بیشتر شده است. هم اکنون کشورهای ازبکستان، ترکمنستان و تاجکستان پروژه های اقتصادی گوناگونی در افغانستان دارند. سرمایه گذاری روی استخراج معادن، خط آهن از بکستان که از شمال کشور می گذرد، خط لوله "تاپی" و سایر پروژه های کوچک اقتصادی و انکشافی در مرز افغانستان با تاجکستان، از جمله فعالیت های اقتصادی این کشور می باشند. اما از این میان در دراز مدت، ترکمنستان بزرگترین شریک تجاری و پارتنر اقتصادی افغانستان خواهد بود که با حمایت از پروژه حیاتی انتقال گاز به هند از طریق افغانستان، نقش موثری در رشد اقتصادی افغانستان ایفا خواهد کرد.
توافق کشورهای آسیای میانه با ناتو و آمریکا برای گشایش مسیر تدارکاتی ناتو، فرصت خوبی برای نقش آفرینی سیاسی و حضور فعال آنان در معادلات سیاسی منطقه فراهم می کند. تاکنون نگاه منطقه ای ناتو به این کشور ها و برعکس، متاثر از دیدگاه های روسیه بود؛ این کشورها هنوز تحت نفوذ مسکو بوده و سیاست خارجی آنان خصوصا در رابطه با آمریکا و ناتو، ملهم و متاثر از نگاه های مسکو می باشد.
موافقتنامه فراهم کردن مسیر تدارکات ناتو، یک امر مقطعی و کوتاه مدت بوده و نمی توان از آن ابعاد و پیامدهای سیاسی و استراتژیک را انتظار داشت؛ این قرار داد یک پروژه بوده و مصرف فوری دارد و صرفا از رهگذر آن عواید مالی نصیب این کشور ها می شوند؛ اما از سوی دیگر همین امر زمینه همکاری های بیشتر سیاسی و امنیتی این کشور ها با ناتو را فراهم می کند. هم اکنون گسترش ناتو به شرق و تلاش برای پیداکردن متحدین نظامی در مناطق استراتژیک، از او لویت های مهم ناتو بوده و این امر برای روسیه اندکی آزار دهنده و نگران کننده خواهد بود. روند گسترش ناتو به شرق، را روسیه به عنوان تهدید نگریسته و بارها نسبت به آن ابراز نگرانی کرده است و این امر می تواند این نگرانی مسکو را چند برابر کند؛ مگر این که ناتو و کشورهای آسیای میانه اطمینان لازم را برای روسیه داده باشد.




۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

روند خزنده ی کتمان قومی و رسالت ما

هادی صادقی


از چندی بدینسو حرکت خزنده مشکوکی از سوی حکومت پی گرفته شده که زنگ خطر و هشدار جدی را برای اقوام، گروه های اجتماعی و مخالفین سیاسی حکومت به صدا در آورده است. این برنامه ها که از ذهنیت های قوم گرایانه، اقتدار گرایانه و تمامیت خواهانه نشات می گیرند، در درون ارگ، مجالس و حلقات قبیلوی و مراکز تولید و اشاعه تفکرات قوم گرایانه در کابل و ولایات طراحی گردیده و از سوی مراجع رسمی و قانونی حکومت در جامعه یکی پس از دیگری اجرا می گردند. پروسه مصالحه یا ادغام مجدد طالبان به حکومت، طالیبانیزه ساختن فضاهای فکری و سیاسی کشور، عدم شکیبایی حکومت در برابر حرکت های سیاسی و اتهام زنی های گوناگون به مخالفین سیاسی حکومت در کشور، توجیه و حمایت از سناریوی کوچیگری و از همه مهمتر کودتای خزنده در برابر موجودیت اقوام و تاریخ کشور از نشانه های بارز این روند می باشند که یکی پس از دیگری از سوی حکومت در جامعه اجرا و یا طرح می گردند. حکومت ضمن این که تلاش می کند روند سیاسی را در مسیر باز گشت به گذشته های تاریک و تحکیم پایه های قدرت قومی خویش سوق دهد، کودتای آرام را علیه موجودیت های قومی و تاریخ فردای کشور نیز روی دست گرفته است. آنان تلاش می کند با گنجاندن و انتشار آمار های مجعول و ساختگی از موجودیت گروه های قومی، دست به کتمان قومی در کشور زند و از طریق آوردن داده های غلط در کتاب ها و جراید رسمی، تاریخ فردای کشور را نیز به نفع خود تحریف کند. گنجاندن اطلاعات غلط و آمارهای جعلی در مورد اقوام در دایرت المعارف آریانا و انتشار ارقام نادرست از نفوس واقعی ولایت بامیان، نمونه های روشن این روند مغشوش و خطرناک می باشند. متاسفانه رسانه ها، جامعه مدنی و احزاب سیاسی نیز نسبت به این روند مغشوش سکوت اختیار کرده اند. انتشار دایرت المعارف آریانا با گنجاندن دروغ های مفتزحانه از میزان نفوس واقعی اقوام و خصوصیات فرهنگی و تاریخی آنان به عنوان بزرگترین کتمان قومی و هویتی در کشور، صرفا در چند جلسات محدود و هسته های کوچک علمی و فرهنگی بازتاب پیدا کرد و رسانه های رسالتمند و آزاد هیچگاه به این برساخته خطرناک حکومت توجه نکردند. انتشار ارقام نادرست از نفوس واقعی ولایت بامیان، به عنوان کتمان آشکار صدها هزار شهروند یک ولایت، نیز به صورت بسیار کمرنگ در رسانه ها بازتاب پیدا کرد و هیچگاه به عنوان یک حرکت تکاندهنده و سازماندهی شده حکومت، جای بحث های تکراری و یکنواخت رسانه ها را نگرفت.
هرچند اطلاع رسانی، آگاهی بخشی و انتقاد از حکومت از کارویژه های رسانه ها می باشند، اما دفاع از ارزش ها و تاریخ و ایستادگی در برابر جعل تاریخ و کتمان های قومی، رسالت مهمتر رسانه ها و نخبگان فکری و سیاسی جامعه ما می باشد. ما به جنجال انتشار نفوس ولایت بامیان نه به عنوان یک مساله بامیانی ها، بلکه بایست به مثابه آغاز یک حرکت مغشوش در کشور و پاسداری از موجودیت تمام شهروندان افغانستان نگاه کرد. همانگونه که انتشار جعلیاتی چون "دایرت المعارف آریانا" را باید جدی گرفت و از کنار آن غیر مسئولانه نگذشت. تمام این ساختگی ها و جعلیات برای فراهم کردن مواد یک دروغ کلان تر و تحریف دیگر بوده و همین داده ها در نوشتن تاریخ در باری علیه تاریخ و شهروندان افغانستان بکار خواهد رفت.

آوارگان بهسود؛ قربانیان دموکراسی

هادی صادقی


بازهم تهاجم، کشتار، آوارگی و تکرار مکرر یک فاجعه؛ از چند روز بدینسو بار دیگر غرب کابل را آوارگان بی پناه و بی دفاع بهسود فراگرفته است؛ آوارگانی که فقط جرمش غیرمسلحانه زیستن، احترام به امنیت و حاکمیت ملی، اعتماد به دموکراسی و مردم سالاری و در نهایت حمایت مدنی از پروسه ده ساله نظام سازی می باشد. مردمانی سبک سر و عقابان بلند پرواز کوه پایه های بابا و هندوکش مغرور از پیروزی شکوهمندانه در مصاف با نیروی ارتش سرخ شوروی و تروریسم بین الملل، این روزها با متواری شدن از هجوم 2000 مرد مسلح بی ریشه و بی هویت تاوان اعتماد زودهنگام خویش به وعده های پوشالی حکومت و جامعه جهانی را می پردازند. مردمانی که با پا در میانی جامعه جهانی و رهبران شان و به امید یک آینده روشن و کشوری آرام، سلاح های سبک و سنگین شان را به زمین گذاشتند تا دموکراسی پا بگیرد و کشور آباد گردد. طی چند روز اخیر، باهجوم بیش از دو هزار مرد مسلح با تجهیزات سنگین نظامی در بهسود، چندین تن کشته و زخمی، صدها خانه تخریب و هزاران تن متواری گردیده اند. دولت مثل سال های گذشته با ارسال هیات های نظامی و ملکی فقط توانسته آتش بس های موقت برقرار کند؛ اما جنگ، آوارگی و تخریب همچنان ادامه دارد. روز بروز سناریو گسترده تر، خشونت تشدید و به نیروی انسانی و ماشین جنگی مهاجمین کوچی نما، افزوده می شود.
ظاهرا سناریو، به شکل منازعه کوچی ها و ده نشینان طرح گردیده؛ اما همه می دانند که این طرح، آغاز یک پروژه خطرناک برای بازگشتن به استبداد قبیلوی و تحقق خواب های شاهانی است که قرن ها پیش برای نوادگانش دیده بودند. علاوه برآن از طریق این سناریو می خواهد مناطق امن مرکزی را بی ثبات ساخته و دامنه خشونت ها را از سمت جنوب و شرق کشور به این مناطق بکشاند. امسال به نظر می رسد که طالبان و مخالفین مسلح دولت، با آرایش نظامی قوی تر تهاجمش را آغاز نموده است. هرچند ظاهرا این سناریو به نام کوچی دارد اجرا می گردد، اما تمام نشانه ها حاکی از بکار بستن توان جنگی قوی طالبان و مخالفین مسلح دولت در تهاجم بر بهسود می باشد. براساس گزارش ها صدها داکسن با پرچم های سفید و تجهیزات نظامی سنگین، وارد بهسود شده و در خطوط مقاومت با مردم محل در گیر شده اند.
هرچند قربانی اصلی این سناریو، مردم بی گناه بهسود است؛ اما پیامدهای منفی خطرناکی را برای دولت و جامعه جهانی نیز دارد. دولتی که قادر به اعمال حاکمیت بر بخش اندکی از قلمروش می باشد، نا امن شدن مناطق امن به معنی برچیده شدن حاکمیت دولت از آن مناطق و سست شدن پایه های اجتماعی آن خواهد بود. علاوه برآن، تشدید خشونت ها و عدم دخالت جدی دولت، اعتراضات و خیزش های مردمی را بدنبال خواهد داشت و این برای وحدت ملی و امنیت نیم بند فوق العاده خطرناک است. این امر می تواند یک باردیگر کشور را به دهه هفتاد برگردانده و آتش جنگ های داخلی را روشن کند. 

شک بنیادین در سلامت انتخابات

هادی صادقی

کمیسیون عدلی و قضایی مجلس نمایندگان پیش نویس قانون، ساختار و صلاحیت های کمسیون مستقل انتخابات که از سوی حکومت تدوین شده است را بررسی نموده و خواهان اصلاحات در آن شده است. براساس این پیش نویس، اعضای کمسیون مستقل انتخابات هفت تن و مدت ماموریت آنان سه سال پیش بینی شده که از سوی رییس جمهور انتصاب می شوند؛ اما در پیشنهاد کمسیون عدلی و قضایی مجلس آمده است که تعداد این کمسیون باید یازده نفر و در مشورت با نهادهای جامعه مدنی انتخاب شود و مدت کاری آنان نیز شش سال پیشنهاد شده است.
براساس طرح این کمسیون باید یک شورای گزینش متشکل از روسای هردو مجلس ملی، روسای دادگاه عالی، کمسیون نظارت بر تطبیق قانون اساسی، کمسیون مستقل حقوق بشر و احزاب سیاسی تشکیل شده و باید صلاحیت نامزدهای کمسیون مستقل انتخابات در این شورا تایید و لیست شانزده نفر در مشورت با نهادهای جامعه مدنی تهیه و برای انتخاب به رییس جمهور ارائه شود تا از میان آنان یازده تن را برای عضویت در کمسیون مستقل انتخابات برگزیند.
نظام انتخابات افغانستان از سال ها است که محل بحث های جدی می باشد. آسان گیری در شرایط نامزدی برای ریاست جمهوری، انتصابی بودن اعضای کمسیون و میکانیسم های مبهم نظارتی بر روند انتخابات، چگونگی حضور خارجی ها وترکیب کمسیون مستقل انتخابات و کمسیون سمع شکایت های انتخاباتی از عمده ترین موضوعات بحث برانگیز در نظام و قانون انتخابات می باشند.
در دو دور گذشته انتخابات ریاست جمهوری نیز مباحث تغییر و اصلاح نظام انتخاباتی افغانستان مطرح و اصلاحاتی در آن از جمله در ترکیب کمسیون سمع شکایت های انتخاباتی و شرایط کاندیداتوری وارد شد؛ اما نتوانست به تمام پرسش ها و مسایل در نظام انتخاباتی افغانستان پاسخ گفته و آن را به یک نظام کامل و قابل قبول در میان شهروندان افغانستان تبدیل کند.
هنوز هم شرایط کاندیداتوری مورد انتقاد بوده، میکانیسم های نظارتی بر روند انتخابات محل بحث و انتصابی بودن اعضای کمسیون مستقل انتخابات برای احزاب سیاسی و بسیاری از مردم افغانستان غیر قابل قبول می باشد. هم اکنون نزدیک به دوسال مانده به زمان انتخابات ریاست جمهوری، نگرانی های جدی در مورد جاگزینی ها در کمسیون مستقل انتخابات خلق شده و زنگ های خطری را برای اثرات منفی آن بر شفافیت و سلامت پروسه انتخابات به صدا در آورده است.
این نگرانی ها پنج ماه پیش و با گزینش کمیشنرهای کمسیون مستقل انتخابات از سوی رییس جمهور کرزی مطرح گردید و در همان زمان برخی از منتقدین، این عمل را "تقلب کارگزارانه در انتخابات ریاست جمهوری 2014" عنوان نمودند.
به هرصورت، نظام و قانون انتخابات نارسا بوده و نیاز به اصلاحات جدی دارد. شیوه انتصابی اعضای کمسیون مستقل انتخابات، خود یک شک بنیانکن را در نطفه پروسه انتخابات واردکرده که برکل روند انتخابات سایه می اندازد. برای یک فرایند دموکراتیک، نیاز است که متصدیان آن دارای ساختار دموکراتیک و متولیان آن معتقد به دموکراسی باشند.
نمی توان از یک نهاد وابسته با ساختار مغشوش، انتظار رفتار دموکراتیک و شفاف داشت. گماشته شدگان در ساختار این نهادها، قبل از هر چیز صلاح و فلاح خود و کسی را می خواهند که منتصبش کرده اند. بنابراین انتظار می رود که مجلس نمایندگان پیش نویس نظام و قانون انتخابات را به شکل جامع تعدیل نموده و برای سلامت هرچه بیشتر پروسه انتخابات حکومت آن را اجرا نماید.

نشست شیکاگو؛ تضمین امنیت یا تدبیری برای فرار از باتلاق افغانستان؟

هادی صادقی

 نشست شیکاگو بزرگترین اجلاس امنیتی و سیاسی ائتلاف ناتو بوده که این روزها در شیکاگوی آمریکا دایر می باشد. این نشست که با پیشنهاد ایالات متحده آمریکا تدویر یافته، ظاهرا برای بررسی مسایل افغانستان و تصمیم گیری در مورد آینده ماموریت این سازمان در چشم انداز پس از 2014 دایر گردیده؛ اما گفته می شود که موضوعات استراتژیک کلان ائتلاف، بررسی مسایل داخلی سازمان و تعریف اهداف و برنامه های سیاسی و امنیتی آینده این ائتلاف نیز شامل اجندای شرکت کنندگان "شیکاگو" می باشد. علاوه بر بحث در مورد افغانستان، سران ناتو به تعریف مجدد نقش ائتلاف در جهانی که مناطق امنیتی و استراتژیکی در حال تغییر و نظم موجود سیاست بین الملل در حال دگرگونی بوده نیز خواهند پرداخت و برنامه های دراز مدت امنیتی و استراتژیکی ائتلاف ناتو را مورد بازنگری و اصلاح قرار خواهند داد.
میزان منابع مالی نیروهای امنیتی افغانستان، انتقال مرحله به مرحله انتقال مسئولیت های امنیتی، خروج زودهنگام، چگونگی همکاری های امنیتی در چشم انداز پس از 2014 و بررسی چالش ها و تهدیدات امنیتی افغانستان از موضوعات مهم این اجلاس در مورد افغانستان می باشند. آمریکا و اعضای ناتو، نشست شیکاگو را نجات بخش، مهم و سازنده توصیف کرده و با نگاه خوشبینانه ادعا می کنند که این نشست آینده امنیت افغانستان را تضمین و ماموریت افغانستان را مسئولانه و موفقانه به پایان می رساند؛ برعکس ناظرین داخلی و خارجی، رسانه ها و مردم افغانستان نشست شیکاگو را تدبیری برای فرار ناخواسته از باتلاق افغانستان توصیف کرده و معتقد اند که این نشست نه تنها که امنیت افغانستان را تضمین نمی کند، بلکه ماموریت امنیتی ناتمام و رو به زوال خود را بردوش افغانستان گذاشته و صحنه افغانستان را دوباره به تروریسم، القاعده و طالبان واگذار می کند. حال پرسش این است که واقعا نشست شیکاگو را چگونه می توان توصیف کرد؟ اجلاس نجات بخش و تضمین کننده امنیت یا تدبیری برای فرار از باتلاق افغانستان؟ آیا این اجلاس می تواند برای افغانستان در مانده در چشم انداز پس از 2014 پیامی امیدوار کننده بدهد؟
در دو سال اخیر، ذهنیت های مخالف ماموریت ناتو در افغانستان در کشورهای ائتلاف ناتو روز بروز بیشتر شده و سیاستمداران و استراتژیست های آمریکا و ناتو تمایل شدیدی به خاتمه دادن به ماموریت افغانستان پیدا کرده اند. استراتژی امنیتی و سیاسی آمریکا و ناتو در دو سال اخیر همواره در مسیر کاهش دادن هزینه های مالی و سبک کردن از مسئولیت های سیاسی و امنیتی سوق پیدا کرده اند. طرح خروج نیروهای خارجی از افغانستان آخرین گام خاتمه بخشیدن به ماموریت افغانستان می باشد. اکنون ناتو و آمریکا تلاش می کنند با امضای سندهای همکاری های دراز مدت، مسئولیت های امنیتی و سیاسی و تعهدات لازم الاجرا را جاگزین تعهدات دیپلماتیک و غیر لازم الاجرا ساخته و از این طریق در افکار عمومی خاتمه دادن به ماموریت نیمه تمام را به "انتقال مسئولانه" توجیه نماید.
حقیقت این است؛ سران ناتو که اکنون در شیکاگو دارد ماموریت افغانستان را خاتمه می بخشد، پاسخی برای سوالاتی که به منظور آن ده سال پیش ماموریت افغانستان را شروع کرد، ندارند. هنوز تهدیداتی که برای رفع آن در سال به افغانستان آمده بودند، سرجای خود بوده و هیچ بهبودی در امنیت شهروندان آمریکایی و اروپایی از ناحیه تروریسم، طالبان و القاعده ایجاد نشده است. ثبات سیاسی و امنیت دایمی در افغانستان که از اهداف اصلی ماموریت ناتو بود نیز وجود ندارد. در حال حاضر طالبان و تروریستان در افغانستان روز بروز در حال قدرت مند شدن است و وضعیت سیاسی شدیدا در ابهام می باشد.
تجهیز و تقویت نیروهای امنیتی افغانستان که از اولویت های اصلی ده ساله ناتو و جامعه جهانی بود، امروزه در نشست شیکاگو نه تنها که برنامه ای برای تکمیل آن نیست، بلکه قرار است تعداد این نیروها از 350 هزار نفر به 250 هزار نفر کاهش یافته و هزینه های مالی این نیروها نیز کم شود.

شانگهای؛ ظهوری تازش گرانه در سیاست بین الملل

هادی صادقی


وزیر امور خارجه روسیه از آمادگی پذیرش افغانستان در سازمان همکاری های منطقه ای شانگهای از سوی اعضای این سازمان خبرداده است. سرگئی لاوروف اظهار امیدواری کرده که توافق نهایی برای پیوستن افغانستان به سازمان شانگهای در نشست جاری وزرای امور خارجه اعضای این سازمان حاصل شده است. سازمان شانگهای یک تشکل بین المللی همکاری های منطقه ای می باشد که در سال 2001 به هدف تسریع روند همگرایی های منطقه ای تشکیل شد. کشورهای چین، روسیه، قزاقستان، ازبکستان و تاجکستان از اعضای اصلی این سازمان بوده و کشورهای هند، پاکستان، ایران و مغولستان به عنوان مهمان در نشست های سالانه این سازمان شرکت می کنند. از سه سال به اینسو از افغانستان نیز به عنوان مهمان در نشست های شانگهای دعوت می شوند.
شانگهای یکی از سازمان های منطقه ای قوی بوده که در حال حاضر به سرعت در مسیر رو به جلو حرکت می کند. این سازمان از ظرفیت ها و پتانسیل های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گسترده ای برخوردار بوده و بدین خاطر توجه جهانیان را بخود جلب کرده است. وجود ظرفیت های سیاسی و اقتصادی فراوان در حوزه کشورهای عضو این سازمان، شانگهای را عملا به قدرت جهانی رو به ظهور در سیاست جهانی تبدیل کرده، گفتمان نظری سیاست بین الملل را تغییر داده و تصویر حال و آینده سیاست بین الملل را در ذهن رسانه ها و افکار عمومی دگرگون کرده است. سازمان شانگهای و اتحادیه اروپا از قدرت های جهانی در حال ظهور می باشند که عملا نظم کنونی (تک قطبی) نظام بین الملل به رهبری آمریکا را با چالش مواجه ساخته و دارد سیاست بین الملل را به مسیری تازه ای سوق می دهد. امروز با حضور اتحادیه اروپا و سازمان شانگهای و سایر سازمان ها و اتحادیه های خرد و کوچک منطقه ای و نیز نقش آفرینی سیاسی و اقتصادی قدرت های منطقه ای، ساختار تک قطبی نظام بین الملل در افکار عمومی فروریخته و کم کم تصور موازنه قوا و نظم موزاییکی دوباره احیا می شود.  
حضور چین و روسیه به عنوان قدرت های جهانی و برخی کشورهای منطقه ای که از موقعیت استراتژیک و سوق الجیشی و یا ظرفیت های اقتصادی و منابع سرشار طیعی برخوردار می باشند در این سازمان، به سازمان شانگهای در سیاست بین الملل موقعیت ممتازی بخشیده و آن را به قدرت تعیین کننده در سیاست جهانی بدل کرده است. هرچند بجز چین و روسیه، سایر اعضای رسمی از ریز قدرت های منطقه ای بوده که عملا نقش اندکی در سیاست جهانی دارند؛ اما این کشورها می تواند در آینده موقعیت استراتژیک و از نظر اقتصادی حوزه ممتازی را برای شانگهای در سیاست جهانی ایجاد کند.
بنابراین، حضور در چنین سازمانی بخودی خود به قدرت ملی کشورها افزوده و از نظر سیاسی و اقتصادی به بالا بردن منزلت سیاسی کمک می کند. افغانستان در سه سال اخیر تلاش های را برای عضویت در سازمان همکاری های منطقه ای شانگهای آغاز کرده، اما تاکنون نتیجه نداده است. اینک اظهارات وزیر خارجه روسیه در این مورد امیدوار کننده و خوشایند است؛ اگر افغانستان بتواند عضویت رسمی این سازمان را حاصل کند، می تواند به فرصت های سیاسی و اقتصادی خوبی دست یابد.