۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

کابوس 2014؛ چرا باید نگران بود؟




هادی صادقی

سال 2014 و چشم انداز پس از خروج نیروهای خارجی اکنون برای مردم افغانستان به کابوس ترسناکی بدل گردیده است. این ترس سر تا پای جامعه، مردم و دولت مردان را فرا گرفته و هیچ کسی نیز پاسخ درخور و قانع کننده ای برای آن ارائه نمی کنند. دولت مردان که عادت دارند همیشه با چشم پوشی بر نابسامانی ها و شکست ها، با قضاوت خوشبینانه همواره تصویر مثبت از اوضاع ا رائه دهند، در اظهارات شان از پاسخگویی به پرسش های جدی و نگرانی های واقعی مردم افغانستان طفره می روند؛ مقام های ناتو و آمریکا، در میان ناگزیری برنامه خروج از یک سو و ترس از واقعیت های تکاندهنده و آینده موهوم افغانستان از سوی دیگر گیر مانده و به همین دلیل همواره دچار اظهارات متناقض و ناهماهنگ می گردند. مردم افغانستان و جامعه مدنی خودش را تنها و بی پناه در برابر آینده ای تاریک و آشفته ای احساس می کنند که برای عبور سالم و موفقانه از این گردونه، هیچ برنامه ای اصولی و ضمانتی قابل اعتماد وجود ندارد.
هم اکنون این امر، تاثیرات منفی فراوانی بر زندگی مردم در تمام حوزه ها وارد کرده است. بازار سرمایه گذاری های بزرگ در افغانستان با رکود مواجه شده، موج خروج سرمایه و فرار مغز ها و نیروی انسانی از افغانستان نسبت به هر زمان دیگر افزایش یافته، ناامیدی ملول کننده ای بر زندگی خصوصی و جمعی مردم مستولی شده و بی اعتمادی نسبت به سیاستمداران و نیات آمریکا به شدت افزایش یافته است.
مسئولین دولت برای هیچیک از این پرسش ها و نگرانی ها پاسخ قناعت بخشی ندارند. آنها نه جسارت اعتراف به اوضاع آشفته و آینده ای مبهم را دارند و نه هم تدبیری برای عبور سالم از این گردونه. در حال حاضر با توجه به واقعیت های کنونی، هریک از سه فرضیه محتمل ( شروع جنگ های داخلی، بازگشت طالبان به قدرت و فروپاشی نظام) در چشم انداز پس از 2014 بسیار نزدیک می نماید. مسئولین حکومتی، ابطال این فرضیه ها و اطمینان بخشی از آینده ای با ثبات را با روندها و برنامه های شکننده و بی سرانجام که از همین اکنون با بن بست مواجه شده و طرح های آرمانی که بجز ذهنیت های خیال پردازانه، هیچ زمینه عملیاتی ندارند، توجیه می نمایند. تنها پاسخ دولت مردان از نظر سیاسی و امنیتی به تمام نگرانی های پس از 2014 پروسه مصالحه و انتظار دست یافتن به سازش سیاسی با طالبان می باشد. آنها فکر می کنند که روند مصالحه با طالبان به نتیجه می رسد و با ادغام طالبان به جامعه و دولت، مشکل امنیتی کشور حل می شود؛ اما این صرفا پاسخ ناگزیرانه مقام های حکومت می باشد. ارزیابی و محاسبه مردم افغانستان و جامعه جهانی با توجه به واقعیت های موجود خلاف آن را ثابت می کنند. آنها معتقدند که طالبان نه در هوای صلح با حکومت، بلکه منتظر خروج نیروهای خارجی و فرصت یورش فراگیر برای تسلط دوباره می باشند.
ابطال فرضیه فروپاشی دولت را نیز با استناد تعهد کمک سالانه چهار میلیارد دالری جامعه جهانی در دهه تحول توجیه می کنند؛ در حالیکه آنها این تعهدات را مشروط به اقدامات  عملی حکومت در جهت مبارزه با فساد کرده بود؛ شرطی که هنوز برآورده نشده است. فرضیه وقوع جنگ های داخلی را نیز با استدلال های آرمان گرایانه توجیه می کنند؛ در حالیکه این استدلال ها جز پستوهای خیال آنها هیچ مصداق بیرونی و زمینه عملی ندارند. بنابراین، نگرانی های پس از 2014 جدی بوده و مردم بی پناه در برابر هیولای دهان گشوده ای قرار گرفته است.