۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

اخراج اجباری کودکان افغانی از ایران با چه توجیهی؟



هادی صادقی

دفتر ساحوی کمسیون مستقل حقوق بشر در هرات اعلان کرده است که دولت ایران بیش از هزار طفل افغان را به صورت اجباری بدون اجازه خانواده های شان به افغانستان انتقال داده اند. گفته می شود حکومت ایران می خواهد با اخراج اطفال مهاجرین افغانی از ایران به افغانستان، خانواده های آنهارا تحت فشار قرار دهد تا ایران را ترک  گویند. تاکنون حکومت  ایران حربه های گوناگون اعمال فشار بر مهاجرین افغانی را برای بازگشت اجباری آنها بکار برده اند؛ از بستن دروازه های مکاتب و دانشگاه بر روی آنها گرفته تا گرفتن مبالغ هنگفت و سنگین به عنوان حق الاقامت خانواده ها، تا تحریم کردن آنها از خدمات عمومی دولت و وضع مقررات شدید رفت و آمد و گشت و گذار آنها در شهر و بازگرداندن اجباری آنها همه و همه از حربه های مختلف اعمال فشار دولت ایران بر مهاجرین افغانی بوده تا آنها را مجبور به بازگشت دوباره به افغانستان نمایند. اما اخراج اجباری بیش از هزار طفل خوردسال مهاجر افغانی از ایران، حربه ی تازه دولت ایران می باشد. این امر نشان می دهد که جمهوری اسلامی در برخورد با مهاجرین بی پناه افغانی به هیچ اصل انسانی و ارزش اسلامی اعتنایی نداشته و با سیاست های نژاد پرستانه اش بدیهی ترین مرزهای انسانی را نیز در برخورد با مهاجرین افغانی شکسته اند. اخراج اجباری کودکان خوردسال بدون اجازه والدین آنها، گونه ای از آدم ربایی تلقی شده و جنایت انسانی است. این امر نه تنها به عنوان کاربست ترغیب یا اجبار عودت مهاجرین به کشورش از سوی یک کشور توجیه پذیر نیست، بلکه دست زدن به این امر، در شرایط جنگی و منازعات مسلحانه از مصادیق صریح جنایات جنگی تعریف شده و هیچ کشوری حتی در بد ترین شرایط حاضر نیست دست به این عمل بزند.
اخراج اجباری کودکان خورد سال بدون رضایت خانواده های آنها از هر نظر محکوم است. این امر نه تنها از نظر حقوقی و قانونی، بلکه از نظر انسانی و اسلامی نیز محکوم بوده و هیچ کسی در هیچ شرایطی حق این را ندارد که به اخراج و انتقال اجباری کودکان به شکل دست جمعی اقدام کند. کودکان تا زمانیکه از نظر قانونی به سن تکلیف و بلوغ نرسیده، دارای حقوق خاص است. آنها باید در کنار والدین و خانواده های شان زندگی نمایند و صرف نظر از جنسیت، منطقه، نژاد و کشور باید به آموزش و پرورش و محیط انسانی مساعد دست رسی داشته باشند. کودکان هیچ اختیاری ندارد که در افغانستان زندگی نماید یا ایران. آنها برای محل زندگی تابع تصامیم خانواده های شان بوده و باید در کنار آنها زندگی نماید. بنابراین بازگرداندن اجباری آنها بدون رضایت والدین شان آنهم به شکل دست جمعی هیچ توجیهی ندارد.  کودکان در شرایط سنی زیر هجده سال، از هر نظر آسیب پذیر بوده خطرهای جسمی، روحی و روانی گوناگونی آنها را تهدید می کند. بنابراین آیا حکومت ایران در جریان جمع آوری و بازگرداندن آنها به افغانستان که گفته می شود دو ماه طول کشیده، امنیت جسمی و جنسی آنها را تامین کرده است؟ چه اطمینانی وجود دارد که در این مدت کودکان در اردوگاه ها و مسیرانتقال به افغانستان از سوی سربازان ایران مورد بهره برداری های جنسی قرار نگرفته باشند؟ چه ضمانتی وجود دارد که در این مدت کودکان از سوی آنها به کارهای غیرقانونی گمارده نشده باشند؟ سرنوشت نامعلوم آنها پس از عودت به افغانستان چه می شود؟
بنابراین باید گفت که دولت ایران اگر به کنوانسیون بین المللی در مورد پناهندگان و سایر قوانین بین المللی اعتنا ندارد، حداقل به الزام های انسانی و اصول اسلامی که جمهوری اسلامی خودش را متولی آن می داند، احترام بگذارد. در کجای ارزش ها و قوانین اسلامی مجوز اخراج و انتقال اجباری دست جمعی کودکان بدون رضایت والدین آنها آمده؟ آیا از نظر اسلامی و انسانی مجاز است که برای فشار بر والدین یا اعمال یک سیاست عمومی دولت کودکان معصوم را ربود و آنها را قربانی کرد؟ بنابراین باید گفت که جمهوری اسلامی ایران به رویه ی خود در قبال مهاجرین افغانی تجدید نظر کرده و حداقل در چارچوب اصول اسلامی و انسانی برخورد نماید. اگر دولت ایران خواهان اخراج اجباری مهاجرین افغانی از کشورش می باشد، بیاید یک سیاست واحد را در پیش بگیرد و اعلان نماید که مهاجرین افغانی حتما این کشور را ترک گویند. نه اینکه با اخراج اجباری کودکان  معصوم بدون والدین آنها و رها کردن آنها به مسیر نامعلوم و خطرناک، مهاجرین را وادار به خروج از ایران کند.
ایران هیچ ناگزیری داخلی و یا توجیه منطقی اخراج مهاجرین افغانی از ایران ندارد. این کشور فقط از مهاجرین افغانی به عنوان یک ابزار فشار سیاسی بر حکومت افغانستان و باج ستانی از جامعه جهانی استفاده می کند. همواره دولت ایران با طرح عودت اجباری مهاجرین افغانی از ایران، مبالغ هنگفت از سوی کمیشنری عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان و سایر موسسات بین المللی و کشورهای خارجی دریافت می نمایند. علاوه برآن از این ابزار در راستای مطالبات سیاسی اش علیه دولت افغانستان استفاده می نماید. 
این مطلب قبلا در روزنامه اطلاعات روز چاپ شده

ششم جوزا ماندگار شد




هادی صادقی

ششم جوزا ماندگار شد. در این روز پس از هشت روز اعتصاب غذایی و مبارزه مدنی دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل، هیاتی بلند پایه پاسخ مطلوب حکومت را برای دانشجویان معترض آورد. فاروق عبدالله رییس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل از سمتش برکنار و فیصل امین به دانشکده ای دیگر تبدیل گردید. دانشجویان پس از هشت روز اعتصاب غذایی، به اعتصابش پایان داد و دیگر حامیان این حرکت نیز پس از هشت روز تحصن صحنه را ترک گفتند. بدین ترتیب در ساعت های پایانی این روز، ششم جوزا ماندگار شد و برای همیشه در تاریخ مبارزات مدنی و جنبش دانشجویی افغانستان جاوید شد. این لحظات خجسته، انرژی مثبت را در کالبد زنگار گرفته و ملول تمام دانشجویان در سراسر کشور تزریق کرد و به همه فهماند که اولا دانشجویان می توانند منشا تحولات بزرگ درکشور باشد و دوما مبارزات مدنی و دموکراتیک بر خشونت، تعصب و انکار پیروز می شود.
حمایت گسترده مردم و حضور پرشور و صادقانه جامعه مدنی، رسانه ها، جامعه دانشگاهی و مجموعه های سیاسی از اقوام مختلف افغانستان از این حرکت، نشان داد که مردم افغانستان تشنه ی اصلاحات بوده و برای رسیدن به این امر مهم مصمم و صادقانه ایستادند. حکومت نیز با تصمیم معقول و پاسخ مطلوب، هرچند دیر وقت، نشان داد که هنوز هم اعتراض مدنی در افغانستان پژواکی داشته و نسبت به مطالبات مدنی مردم و دانشجویان بی اعتنا نیست.
ششم جوزا پایان اعتصاب غذایی و اعتراض مدنی دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل است؛ اما در حقیقت این روز، بنیان گذاری جنبش دانشجویی در افغانستان است. باید این روز به عنوان روز دانشجو درج تقویم شود و تلاش شود این حرکت دانشجویی اصلاح گری و مبارزه با فساد گسترش پیدا کند. اعتصاب هشتاد دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل و به ثمر نشستن این حرکت، به دانشجویان مسئولیت و رسالت تاریخی و واقعی آنها در مبارزه با فساد و اصلاحات را گوش زد کرده و به آنها اعتماد به نفس، انگیزه و جسارت ایستادگی و مبارزه مدنی برای اصلاحات بخشید. اکنون دانشجویان به این رسالت تاریخی و اصولی خود واقف شده و می داند که برای مبارزه با فساد و ناکارآمدی در حکومت افغانستان مسئولیت تاریخی و اصولی دارد و باید برای آن بیایستد. از سوی دیگر آنها اعتماد به نفس پیدا کرده اند که از طریق شیوه های مسالمت امیز و دموکراتیک اعتراض می توانند به مطالبات مدنی خود دست یافته و منشا تحولات مهمی در کشور شود. مبارزه با تبعیض، فساد و ناکارآمدی در حکومت مسئولیت و وظیفه دانشجویان به عنوان قشر روشن و پویای جامعه بوده و اعتراض مدنی و دموکراتیک علیه نابسامانی ها و کجی ها، حق مدنی و شهروندی آنها می باشد. هیچ کسی نمی تواند این حق را نادیده بگیرد و هیچ کسی تنبلی، کوتاهی وبی خاصیتی آنها را در قبال مسئولیت های ملی و تاریخی شان نمی بخشند.
به یاد داشته باشیم که پیش از این دانشجویان در تحولات سیاسی کشور نقش مهمی بازی کرده است. آنها با اعتراض مدنی در برابر پارلمان کشور توانستند حکومت بی کفایت و مسئولیت نشناس وقت را به زیر کشند و پس از آن در دو برهه مهم تاریخی کشور در دگرگونی نظام های سیاسی نقش تعیین کننده ی را بازی کردند. اکنون نیز دانشجویان پوتانسیل ایجاد دگرگونی و تحول در کشور را داشته و در صورت هماهنگی، اراده و تلاش می توانند بر فساد، بی عدالتی و نابسامانی های موجود در کشور فائق آید.
بنابراین باید تمام دانشجویان کشور ششم جوزا را پاس داشته و این جنبش اعتراضی دانشجویی را که تازه شکل گرفته باید تداوم بخشید. باید این جنبش را از کابل در سراسر کشور و از فضای مجازی و رسانه ای به ساختار ها، متن جامعه و درون دانشگاه، کوچه و بازار کشاند. باید دانشجویان در سراسر کشور از همین امروز، این حرکت را به عنوان یک حرکت اصلاح گرانه در مبارزه با فساد و ناکارآمدی در حکومت افغانستان گسترش دهد. این امر نیازمند حمایت جدی جامعه مدنی، رسانه ها و تمام قشر دانشگاهی است. ایجاد جنبش دانشجویی در کشور ضرورت اکنون و رسالت تاریخی است. این جنبش باید گسترش یابد تا برای اصلاحات واقعی در کشور نقش آفریند و این جنبش باید شکل بگیرد تا به کالبد خفته ی دانشجویی روح تازه بدمد و برای نسل های آینده راه روشنی را ترسیم نماید.
این مطلب قبلا در روزنامه اطلاعات روز چاپ شده 
.

سحرگاهِ جنبش دانشجویی؛ پیش به سوی اصلاحات



هادی صادقی



عمر دانشگاه در افغانستان به هشتاد سال می رسد؛ اما جنبش دانشجویی برای اصلاح این روزها تازه در حال شکل گیری است. این جنبش با نفس های خسته ی ده ها دانشجوی معتصب دانشکده علوم اجتماعی در اعتراض به وجود تبعیض، فساد و بی سوادی در این دانشکده بنیان نهاده شده و با حمایت های گسترده مردمی، نهادهای مدنی، رسانه ها و احزاب سیاسی تعقیب و اینک دارد به ثمر می رسد. هرچند برخی ها تلاش می کردند با برچسب قومی و سیاسی ساختن موضوع این حرکت را سبوتاژ کند، اما روح اصلاح گری و اراده پاک دانشجویان، این حرکت را از کورسوها و باتلاق های که برای بلعیدنش ایجاد کرده بود، نجات داده و به خیزش عمومی برای نسل دانشجو تبدیل کردند. اکنون این تنها اعتراض دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی به ریاست این دانشکده نیست؛ بلکه موج کلان اصلاح طلبی، عدالت خواهی و مبارزه با بی سوادی در سراسر جامعه دانشگاهی افغانستان است. دانشجویان معتصب پیش قراولان این حرکت و قهرمانان نبرد با سیاهی شب اند که دارد به سحرگاه جنبش اصلاح طلبی ختم می شود و عبدالله فاروق صرفا سمبل تبعیض، فساد و بی سوادی بوده نه تمام موضوع این حرکت. این تنها دانشکده علوم اجتماعی نیست که از تبعیض، فساد و بی سوادی رنج می برد؛ بلکه این واقعیت دردناک تمام ساختار و ادارات اکادمیک و اداری افغانستان بوده و نیاز به خیزش عمومی مردم افغانستان و خصوصا قشر آگاه و بیدار جامعه دارد.
دانشگاه و دانشجو در مقاطع مهم تاریخی افغانستان نقش های تعیین کننده بازی کرده است. هر بار که دانشگاه و دانشجو وارد معادلات قدرت و سیاست شده، مسیر سیاست را تغییر داده و تحولات بزرگی را برای افغانستان رقم زده و این نشان می دهد که دانشجویان می تواند در سمت و سو بخشی به معادله قدرت و سیاست نقش ارزنده ای بازی کند. در هریک از دو مرحله (کمونیست ها و مجاهدین) ای که دانشجویان وارد سیاست شده، مطالبات مدنی آنها با خشونت، نظامی گری و رادیکالیسم ایدئولوژیک دنبال شده و پیامدهای زیانباری برای افغانستان ببار آورده است. مطالبات مدنی و سیاسی دانشجویان کمونیست که در قالب حلقه های مختلف دانشجویی خلق، پرچم و سایر نحله های کمونیستی دنبال می گردید، نهایتا به کودتای خونین 1357 علیه حکومت محمد داوود خان گردید و مرحله دوم مطالبات سیاسی و مدنی اسلام گراها در دانشگاه های کابل که در قالب حلقه های مختلف مجاهدین تعقیب می گردید نیز منجر به جهاد مسلحانه و خونین علیه رژیم کمونیستی گردید. این دو تجربه نهضت مطالبات مدنی و سیاسی دانشجویی در افغانستان بوده که هرکدام آن خشونت، ویرانی، کشتار و تخریب گسترده را برای افغانستان ببار آورده است. فارغ از داوری در مورد ماهیت و پیامدهای این دو تجربه، هرکدام آنها تجربه های تلخی برای افغانستان است. رادیکالیسم ایدئولوژیک، خشونت و نظامی گری از مشخصه های هریک این دو تجربه نهضت دانشجویی در افغانستان بوده است. بنابراین از این رهگذر جنبش مدنی دانشجویی که تازه در اعتراض به فساد، تبعیض و ناکارآمدی شکل گرفته، پدیده ای مبارک بوده و باید از آن حمایت کرد. این جنبش آمده تا مطالبات مدنی خویش را نه با خشونت و نظامی گری، بلکه با مبارزات مسالمت آمیز و مدنی تعقیب نموده و نگذارند بیش از این فساد، تبعیض و بی سوادی در دانشگاه های افغانستان از استعدادهای وطن قربانی بگیرد. این حرکت دانشجویی، بدون تردید گسترش خواهد یافت و جنبش دانشجویی در مبارزه با فساد، تبعیض، ناکارآمدی و ایجاد اصلاحات در سراسر افغانستان گسترش خواهد یافت. کارهای زیادی است که دانشجویان به عنوان قشر روشن، آگاه و متعهد وطن انجام دهد؛ مبارزه با فساد، ایجاد اصلاحات، تامین برادری و وحدت ملی میان اقوام افغانستان، ایجاد امید به مردم و ساختن و آباد کردن افغانستان همه و همه کارهای اند که باید دانشجویان انجام دهند و این امر بدون هماهنگی، بسیج و اراده مشترک و محکم امکان پذیر نیست.
حکومت باید از تجربیات تلخ نهضت های دانشجویی در گذشته درس عبرت بگیرد و اجازه ندهد که دانشجویان مجبور به خشونت ورزی و گذشتن از شیوه های مدنی و مسالمت آمیز در پیگیری مطالباتش گردد. روحیه ی اجتناب از خشونت و فرهنگ اعتراضات مدنی، امری مبارک برای افغانستان است اما کارآمدی و اثر بخشی ان نیازمند ظرفیت دموکراتیک سیاستمداران و دولت مردان نیز می باشد. تازمانیکه حکومت ظرفیت دموکراتیک و گوش دادن به صداهای اعتراض را در خود ایجاد نکند، شیوه ی مسالمت امیز اعتراضات مدنی نیز پاسخگو نیست. بی اعتنایی به اعتراضات مدنی، به باز پروری خشونت در جامعه افغانستان کمک کرده و زمینه را برای تکرار تجربه های خونین گذشته فراهم می سازد.

این مطلب قبلا در روزنامه اطلاعات روز نشر شده

۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

ورود ملایان بیشتر؛ باید نگران بود





 هادی صادقی

وزارت دفاع ملی اعلان کرده اطلاعاتی را بدست آورده که نشان می دهد پاکستان مدرسه های دینی خود را تعطیل نموده و طلبه های این مدارس را برای اجرای عملیات های انتحاری و جنگیدن به افغانستان اعزام کرده اند. براساس آمارهایی در مناطق قبایلی پاکستان بیش از سی هزار مدرسه دینی وجود دارد که در آن ده ها هزار طلبه مشغول تحصیل و آموزش های عقیدتی و نظامی هستند. این مدارس در طول سه دهه اخیر محلات خطرناک برای افغانستان بوده است. از این مراکز بیشترین جنگجو در طول سه دهه بی ثباتی های اخیر وارد افغانستان شده و تعصب، افراط گرایی، خشونت و سلوک طرد و انکار بزرگترین کالا و تولیدات آن برای افغانستان بوده است. بنیاد گرایی، خشونت و روحیه طرد و انکار، ارمغان فکری و معنوی این مکاتب بوده طالب القاعده و تروریسم دست آوردهای عملی و عینی آن برای افغانستان است. اکثر جنگجویانی که در قالب گروه های متعدد علیه دولت و نیروهای خارجی در افغانستان می جنگند در این مدارس تحصیل کرده اند. اساسا تمام جنگ ها، کشتن و تخریب و سوختاندن ها از سوی طالبان در طول ده سال گذشته از نوع عملیات های استشهادی بوده که با القائات فکری و ایدئولوژیکی سازمان یافته است. القائاتی که در همین مراکز تولید و نهادینه شده و همچنان گسترش می یابد. طلبه های این مدارس تنها آموزش علوم دینی نمی بینند، بلکه تمرینات نظامی، آموزش ساخت واستفاده از بمب های متنوع، القائات جزم گرایانه و بنیادگرایانه دینی و مذهبی و تعصب سخت نسبت به ادیان، عقاید و اقلیت های قومی در افغانستان و پاکستان از نصاب اصلی این مدارس می باشد. گفته می شود کودکان خردسال از محلات گوناگون جمع آوری و به این مدارس آورده می شود و پس از القائات فکری و ایدئولوژیکی و آموزش های نظامی به عنوان سربازان جنگی و عوامل عملیات های استشهادی در افغانستان و هندوستان فرستاده می شوند. تاکنون تمام عوامل انتحاری و تروریستی دستگیرشده از مدارس دینی پاکستان آمده و در تحقیقات نهادهای امنیتی و قضایی به خوبی اقرار کرده که چگونه در مدارس دینی پاکستان جذب و چطور برای انجام عمل انتحاری آماده و اعزام شده اند. براساس یافته های منتشر شده امنیت ملی در حال حاضر ده ها هزار سرباز و عامل عملیات های انتحاری در این مدارس موجود بوده و آماده جنگ و اجرای عملیات های انتحاری در افغانستان می باشد. وجود این مدارس از انتقاد های جدی و همیشگی دولت افغانستان و آمریکا بوده است. همگان بر وجود این مدارس و آثار زیانبار آن بر ثبات منطقه آگاهی دارند، اما پاکستان تاکنون هیچگاه به این در خواست ها وقعی نگذاشته و نسبت به این ابزار استراتژیک خود بازنگری نکرده است. اکنون نیز نمی توان انتظار داشت که سیاستمداران پاکستان نسبت به این ابزار استراتژیک خود بازنگری نماید.
اعزام طلبه های دینی مدارس پاکستان برای جنگ در افغانستان جای نگرانی جدی است. اگر این خبر درست باشد؛ حکومت افغانستان باید آماده مقابله با یورش ها و حملات گسترده ای باشد و احتمالا انتحاری های بیشتری از مرزهای مختلف وارد کشور خواهد شد. با توجه به اینکه این مدارس مهمترین ابزار راهبرد استراتژیک پاکستان می باشد، تعطیلی آن در شرایط کنونی زیاد قابل باور نیست. اگر اعزام جنگویان بیشتر برای فشار وارد کردن به افغانستان صورت گرفته باشد، به هیچ وجه مدارس تعطیل نخواهد شد. صرفا جنگجویان و انتحاری های بیشتری از این مدارس وارد کشور می شود ولی روند جلب و جذب و آموزش و صدور جنگجو و انتحاری همچنان ادامه می یابد. تعطیلی آن به معنی از دست دادن کانون های اصلی اشاعه بنیادگرایی به عنوان تاثیرگزار ترین ابزار معادلات منطقه می باشد. اگر این مدارس تعطیل باشد، دیگر پاکستان نمی تواند مثل گذشته با کارت صدور بنیادگرایی و خشونت در برابر افغانستان و هند بازی کند. مگر اینکه پاکستان در راهبرد گذشته سیاست خارجی خود تجدید نظر کرده و اشاعه بنیادگرایی و تروریسم را در برابر هند و افغانستان کنار گذاشته باشد.
به هر صورت این خبر جای نگرانی جدی است و باید حکومت افغانستان و متحدین بین المللی اش نسبت به این موضوع با حساسیت و دقت بیشتری عمل نماید. این امر مستلزم آمادگی های جنگی، استخباراتی و امنیتی بیشتر می باشد. ورود گسترده جنگجویان و عوامل انتحاری در افغانستان می تواند یکباره کشور را ناامن کرده و چالش های جدی ای برای نیروهای امنیتی و مشکلات سختی برای مردم و حکومت افغانستان خلق می کند.
                                                                    
تذکر: این مطلب قبلا در روزنامه اطلاعات روز نشر شده  

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

قصاوت همسایه و بی پناهی ما





بازهم قصاوت همسایه و برادر بر همسایگان بی پناهش تراژدی آفرید و وجدان های زیادی را متاثر و متالم ساخت. دو روز پیش در نتیجه آتش باری سربازان مرزی ایران بر گروهی از پناهجویان افغانی که به صورت غیرقانونی از ولایت فراه وارد خاک ایران شده بودند، 9 تن کشته و چندین تن دیگر مجروح گردیدند. علاوه براین، مقام های محلی ولایت فراه از ناپدید شدن هشتاد تن دیگر نیز خبرداده اند. گفته می شود این آتش باری بدون هشدار قبلی یا دستور توقف به آنها صورت گرفته است. این چندمین بار است که پناهجویان بی پناه افغانی از سوی مرزبانان ایرانی اینگونه بیرحمانه کشته می شوند. علی رغم انتقاد های گسترده ای رسانه ای و واکنش های خشم گین مردمی، دولت افغانستان اما همیشه از کنار این وقایع با ملایمت و بی تفاوتی عبور کرده اند. پس از وقوع رویداد های مشابه و تکاندهنده تر از این قبیل، اما این اولین بار است که وزارت امور خارجه در واکنش به این برخورد مرزبانان ایرانی، سفیر این کشور در کابل را احضار کرده است. سخنگوی وزارت امور خارجه گفته که دولت افغانستان اعتراض خود را در این مورد به سفیر این کشور ابراز کرده و از وی خواهان وضاحت و پاسخ در این مورد شده است.
درست است که پناهجویان افغانی به صورت غیرقانونی وارد خاک ایران شده اند؛ اما به هیچ وجه حق آنها گلوله، دشنه و دشنام نیست. حتی اگر بپذیریم که دولت ایران به هیچگونه الزامات حقوق بشری و قوانین بین المللی پایبندی ندارد، حداقل وجدان انسانی، اخلاق اسلامی و رویه حسن همجواری را که رهبران آنها شعار می دهند، ایجاب می کند که در برابر پناهجویان بی پناه افغانی اینگونه بی رحمانه برخورد ننماید. اما متاسفانه، مرزبانان این کشور به تمامی الزام های حقوق بشری، اخلاق، شئون اسلامی و شان انسانی پشت پا زده اند. البته تمام بدرفتاری های جمهوری اسلامی با مهاجرین افغانی به این رویه نا بهنجار چندسرباز مرزی خلاصه نمی شود؛ بلکه نگرش و کنش مقام های رسمی جمهوری  اسلامی ایران با آنها از دیرباز تاکنون همینگونه بوده است. از تبعیض و حق تلفی افغانها در ایران گرفته تا، انواع محرومیت ها، رفتار های نژاد پرستانه یا تبعیض نژادی، اعدام بدون محاکمه افغانها تا آتش باری های مرزی بدون دلیل بر پناهجویان، همه و همه نمونه های از رویه و نگرش حکومت جمهوری اسلامی ایران با مهاجرین افغانی بوده است. به گفته صادق زیبا کلام "هیچ لغتی کامل تر و جامع تر از لغت نژاد پرستی بیان کننده رفتار ایرانی ها با مهاجرین افغانی نیست". حسن رویه یا حداقل رفتار انسانی با شهروندان خارجی یا پناهجویان، قبل از هر چیز یک الزام اخلاقی و اسلامی است و بعد از آن یک مکلفیت بین المللی می باشد. اکنون اما با توجه به عمل و رویه ای که دولت ایران در این خصوص در پیش گرفته، نمی توان انتظار التزام اخلاقی و انسانی حکومت ایران را داشت. آنها آشکارا، رویه "نژاد پرستانه" و "تبعیض نژادی" در برابر مهاجرین افغانی را در پیش گرفته است. در این شرایط ایجاب می کند که حکومت افغانستان برای دفاع از شهروندانش به قوانین و مقررات بین المللی متوصل شده و در جامعه جهانی و مراجع دادرسی بین المللی رسما اقامه دعوای نماید.
معلوم است که حکومت ایران با رویه ای که در برابر مهاجرین در پیش گرفته، رسما به حسن همجواری پشت پا زده و دیگر این کشور هیچ حقی از این ناحیه بر افغانستان ندارد. در حالیکه افغانستان از گذشته ها تاکنون همواره تلاش کرده با همسایگانش براساس حسن همجواری رفتار کند و به همین خاطر در مراودات و تعاملات بین المللی اش از بسیاری امتیاز ها و فرصت ها گذشته است. هم اکنون افغانستان به خاطر نگرانی های سیاسی و امنیتی ایران و پاکستان، در برابر ایجاد پایگاه های دایمی نظامی آمریکا در افغانستان مقاومت کرده در حالیکه این امر، منافع بلند مدت زیادی را برای افغانستان دارد.

فاروق وردک؛ رفیق دزد یا همراه قافله؟




روز بروز دشمنی طالبان با معارف بیشتر می شود و اراده حمایت از معارف در حکومت کمتر و کمتر. این گروه همه روزه روش های جدید حمله بر معارف را در پیش می گیرند و وزارت معارف نیز توجیهات تازه تری برای تبرئه آنها روانه بازار مطبوعات و افکار عمومی می کند. طالبان هر روز مکاتب بیشتری می سوزانند و لحن وزیر در برابر آنها نرم تر می شود. هر روز دانش آموزان بیشتر از دیروز مسموم می شوند و فاروق وردک نیز توجیهات تازه تری برای تبرئه برادران ناراضی اش بر زبان می آورد. آقای وردک دو سال پیش اعلان کرده بود که تا دوسال آینده هیچ دانش آموزی از مکتب بازنخواهد ماند، ولی همین اکنون تنها در ولایت زابل حداقل بیش از ده هزار دانش آموز از مکتب محروم می باشند. وزارت معارف وعده داد که دیگر مسمومیت دانش آموزان اتفاق نمی افتد، ولی همین دیروز بیش از یکصدو پنجاه دانش آموز دختر در شهر مزارشریف مسموم شدند. آقای وردک بارها وعده داد که دیگر دانش آموزان مسموم نمی شود ولی هر روز این فاجعه اتفاق افتاد. وزیر معارف برای تبرئه طالبان، این امر را به باد و باران، هوا و زمین، طبیعت و آدم و خلاصه هرچیزی غیر از طالبان نسبت داد ولی هیچکدام برای دانش آموزان و مردم مقبول واقع نشد. وقتی این حربه وزیر برای تبرئه برادران ناراضی اش کارگر نیفتاد و جلو فریاد مردم را نگرفت، دانش آموزان و معلمین را تهدید کرد که نگویند مسموم شده اند. او گفت اگر بعد از این یک دانش آموز "مسموم شده ای" بگوید که مسموم شده، خودش، معلم و مدیر مکتبش را مجازات خواهد کرد.
اکنون وزیر معارف از دیگر کارها دست گرفته و تمام هم و غمش تبرئه طالبان از دست داشتن در این رویداد است. او دیگر پروای معارف، دانش آموزان و مردم را ندارند، بلکه نگرانی اصلی اش این است که نشود دستی رو شود و با وارد شدن اتهامی بر طالبان، وجهه برادران ناراضی اش تخریش! شود و بر مصالحه تاثیر منفی بگذارد.
این توجیهات و به آب و به آتش زدن های وزیر، دیگر برای مردم افغانستان پذیرفتنی نیست. اکنون همه می داند که مسمومیت دانش آموزان نه یک امر عادی یا حادثه ای غیرعمدی، بلکه یک برنامه کلان می باشد. برنامه ای که برای دشمنی با مردم افغانستان، آسیب رساندن به معارف، جلوگیری از گسترش معارف در مناطق مشخص و باج گیری از حکومت و جامعه جهانی می باشد که جز طالبان هیچ کس دیگری، بدنبال این سودا نیست. حقیقت این است که وزارت معارف در جال مصلحت های مصالحه با طالبان گیر کرده و تمام توجیهات و دفاعیات وزیر معارف از طالبان در همین راستا صورت می گیرد. آنها ترس این را دارد که با تداوم دشمنی طالبان با معارف، پروسه مصالحه تحت سوال قرار گرفته و مردم از آن حمایت نمی کند. او ترس این را دارد که اگر گفته شود "طالبان مکتبی را سوختانده یا بسته، یا دانش آموزانی را مسموم کرده و یا معلمی را کشته است" وجهه واقعی برادران ناراضی رییس جمهور به مردم بازنمایی شده و ممکن است آنها پایش را از مسیر مصالحه حکومت افغانستان بیرون بکشد. به همین خاطر ذلیلانه برتمام این واقعیت ها چشم بسته و منتظر صدای ترحم آمیزی از سوی طالبان می باشد.
وزارت معارف در بیانیه ها و اطلاعیه های رسمی اش، عواملی نظیر وجود کودهای کیمیاوی، استشمام گازهای برخواسته از کارخانه یا تاسیساتی در اطراف مکاتب، استفاده از خوراکی های غیراستاندارد، ناخوشی های روانی در میان دانش آموزان و خلاصه هرچیز ممکن دیگر در اطراف و محیط مکتب نسبت داده، اما برای قبولی این توجیهات سوال های زیادی وجود دارد. اینکه اولا کودحیوانی در محیط یا اطراف مکاتب در شهرها چه می کند و دوم اینکه چرا یک روز، دختران به شکل گروهی و دسته جمعی دچار مسمومیت می شوند؟ چطور ممکن است ده ها دانش آموز سالم و صحتمند به یکباره ناخوشی روانی پیدا کند و دچار مسمومیت می شوند؟ مگر تنها بچه ها در محیط مکتب از خوراکی های غیراستاندارد که در بازار پخش می باشد، خریداری می نماید؟ چرا این مسمومیت در خانه، کوچه، محیط بازی و کار دانش آموزان که بیشترین اوقات روزانه اش را در آنجاها می گذرانند، پیش نمی آید؟ و صدها پرسش دیگر. هیچیک این توجیهات مردم افغانستان را قانع نساخته و ننگ این فاجعه را پاک کرده نمی تواند. بنابراین وزارت معارف باید در این راستا، جسورانه و فارغ از مصلحت های مصالحه و مذاکره عمل نموده و از دانش آموزان و معارف حمایت نماید.