۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

کشور جرگه ها و کورسوهایی تصمیم گیری



 
هادی صادقی 



حکومت افغانستان اعلان کرده که برای تصمیم گیری در مورد ایجاد پایگاه دایمی آمریکا در افغانستان و امضا پیمان استراتژیک میان دوکشور، جرگه عنعنوی را تدویر می کند. مقدمات نخستین این جرگه آغاز شده و چندی پیش رییس جمهور کرزی کمسیونی را متشکل از وزرای کابینه، نمایندگان مجلس و مشاورین اش را برای آمادگی های این جرگه ایجاد نمود. گفته می شود که دو ماه دیگر لویه جرگه عنعنوی در کابل تدویر یابد. جرگه عنعنوی طرح یک جانبه حکومت افغانستان بوده که نه تنها مورد حمایت شورای ملی و جامعه مدنی و جریان های سیاسی در کشور نمی باشد؛ بلکه این جرگه جایگاه روشن و تعریف شده در قانون اساسی نیز ندارد. در قانون اساسی افغانستان تنها "لویه جرگه" به منظور تغییر قانون اساسی و یا نظام سیاسی تعریف شده است و "جرگه عنعنوی" چیزی را که حکومت افغانستان مطرح می کند، در هیچ یک از قانون اساسی و یا قوانین عادی افغانستان وجود ندارد. به همین خاطر شورای ملی افغانستان تاکنون با تدویر این جرگه موافقت نکرده است. هرچند تمام اعضای مجلس به صورت منسجم با تدویر جرگه عنعنوی مخالف نبوده وحلقه ها و عوامل نزدیک به حکومت در درون مجلس با این امر موافق هستند؛ اما جو غالب در مجلس مخالف تدویر جرگه عنعنوی بوده و تصمیم گیری در این موارد را از صلاحیت های شورای ملی می دانند.
کهن ترین نهاد تایید کننده
جرگه در واقع همان شورا یا مجلس بزرگان قومی و محلی می باشد که برای تصمیم گیری در مسایل خاص و مهم جمعی، تشکیل می گردد. این نهاد در تمامی جوامع انسانی وجود داشته و ریشه آن به آغاز زیست جمعی و اجتماعی انسانها و ایجاد نیازها و منافع مشترک میان قبایل و مجموعه های انسانی بر می گردد. با ایجاد مسایل و منافع مشترک میان مجموعه های انسانی، سران و بزرگان قومی یا محلی درجرگه ها گردهم می آمدند و د رمورد آن مساله یا موضوع تصمیم می گرفتند. این نهاد به مرور زمان با انکشاف نظام های سیاسی در جهان و ایجاد کارگزاری های خاص کمرنگ گردیده و جایش را به نهاد ها و کارگزاری های تخصصی در کشورهای جهان امروز داده است.
 اما در افغانستان جرگه جایگاه محکم و روشن تری داشته و در مواردی به عنوان رکن دوم درکنار حکومت عمل کرده است. ظاهرا نخستین کارویژه سیاسی برجسته این نهاد با تاسیس افغانستان جدید و سلطنت احمدشاه ابدالی- قدرتمندترین شاه افغانستان-  در تاریخ معاصر افغانستان پیونده خورده است. پس از کشته شدن نادر افشار، احمدشاه ابدالی که در سپاه نادر خدمت می کرد، با بخشی از سپاه بازمانده نادر به قندهار رفت و سران و بزرگان قومی و محلی در جرگه ای گردهم آمده و احمدشاه را به سلطنت انتخاب نمود. از آن به بعد جرگه از یک نهاد سنتی و محلی فراتر رفته و به نهادی رسمی و مبنایی در ادبیات سیاسی و آیین حکومت داری در افغانستان تبدیل گردید. پادشاهان و حکومت ها هرکدام به نوبه خود در موضوعات و مسایل خاص جرگه را فراخوانده و از آنان مشورت و کمک می گرفتند. معمولا حکومت ها به دو دو صورت به تدویر جرگه ها متوصل می شدند؛ یا بدلیل مشورت بابزرگان و طلب کمک و یاری در خصوص موضوعات و مسایل خاص که حکومت نیاز به همکاری مردم داشتند به تدویر جرگه متوصل می شدند و یا برای کسب مشروعیت و مقبول کردن سیاست ها و برنامه های خویش به این نهاد تمسک می جستند. اما بیشتر  جرگه ها در تاریخ معاصر افغانستان از نوع دوم می باشد. حکومت ها و پادشاهان اکثرا به منظور مشروعیت بخشیدن به برنامه ها و سیاست های خود، و برای جلوگیری از نارضایتی ها و شورش ها به "جرگه" متوصل شده که در این صورت این نهاد اکثرا حربه ای در اختیار پادشاهان و حکومت ها بوده است. در اکثر این جرگه ها دیده می شود که همیشه جرگه ها تحت نفوذ حکومت و فاقد اراده و استقلال بوده و برآیند فیصله های تمامی جرگه ها، چیزی بوده که حکومت می خواسته است. هرچند ظاهرا جرگه به عنوان شورای بزرگان قومی و محلی تعریف شده است، اما همانطوریکه این جرگه همواره تحت اراده و نفوذ حکومت بوده اند، اعضای آن نیز به خواست حکومت انتخاب شده و به صورت صحیح از مردم افغانستان نمایندگی کرده نمی توانستند. از سوی دیگر تمامی ایده ها از سوی حکومت به خورد اعضای جرگه داده شده و نقش آن چیزی بیشتر از تایید برنامه ها و سیاست های حکومت نبوده است. مثلا امان الله خان با تدویر لویه جرگه، اولین قانون اساسی افغانستان را طبق خواسته ها و ایده های خود تدوین نمود. و پس از برگشت از اروپا، باردوم جرگه را فراخواند و تحت تاثیر مشاهدات سفر شش ماهه اش به اروپا، قانون اساسی را تغییر داد و ایده ها و طرح های جدید را در آن گنجاند. اما زمانیکه مردم علیه اصلاحات وی شورش نمودند، شاه به منظور جلوگیری از اغتشاشات، باردیگر لویه جرگه را دایرکرده و برای قناعت شورشیان قانون اساسی را تعدیل نمود. به همین ترتیب است سایر جرگه های که در دوره های نادر خان، ظاهر شاه، داوود، نجیب تدویر یافتند. ظاهرا لویه جرگه 2002 که حامد کرزی را به ریاست اداره موقت انتخاب کرد، بهترین نوع این جرگه ها بوده که تاحدودی معیاری های دمکراتیک در آن وجود داشته و از اراده و استقلال بهتری برخوردار بود؛ هرچند که در خصوص ساختار و اعضای جرگه مسایل جدی نیز مطرح است. به صورت عموم گفته می توانیم که جرگه، همیشه ابزاری در اختیار حکومت بوده و مهمترین کارویژه آن، تصدیق و تایید برنامه ها و سیاست های حکومت می باشد.

مباحث استراتژیک و کورسوهای تصمیم گیری
جرگه ها کهن ترین نهاد تصمیم گیری های جمعی در جوامع بشری می باشد. با پیشرفت نظام های سیاسی، کارگزاری های تخصصی و نهادهای خاص جاگزین جرگه ها گردیده و در جوامع پیشرفته و مدنی امروز، جرگه بجز حافظه تاریخ،  افسانه ها و تاریخ گذشتگان جایی عینی و بیرونی ندارد. افغانستان نیز هرچند کشوری عقب مانده و فقیر در حاشیه جوامع مدرن امروزی می باشد، اما با آنهم از مظاهر پیشرفت و توسعه محروم نبوده و در جزیره جدا از جهان امروز قرار ندارد. دراین کشور ساختار های عام جهانی حکومت داری و نهادها و کارگزاری های تخصصی در امور سیاست و جامعه وجود داشته و دولت افغانستان به عنوان یک نظام دمکراتیک، مدرن و واجب اهلیت حقوقی مستقل در سیاست بین الملل به شمار رفته و دارای مراودات گسترده با جامعه جهانی می باشد. حال با چنین وضعیتی، جرگه ها و نهادهای کهن قرون وسطایی چه جایگاهی در ادبیات سیاسی و آئین حکومت داری جدید دارد؟ جرگه ها و ایده های محلی چه تناسبی با مباحث استراتژیک، سیاستگذاری های درازمدت و روندهای کلان سیاسی بین المللی و منطقه ای دارد؟ آیا جرگه های عنعنوی قادر به درک قانونمندی های بازی سیاسی در جهان امروز و مباحث استراتژیک و حیاتی است که بتواند سیاست درازمدت افغانستان را تعیین نماید؟ آیا اساسا تمسک جستن به طرح ها و نهادهای عنعنوی و محلی در خصوص مسایل استراتژیک و حیاتی درست است؟
به هیچ وجه. اولا در تاریخ افغانستان هیچگاهی جرگه ها قادر به حل بنیادین مسایل و مشکلات نبوده و نتوانسته طرح ها و راه حل های مفید و سودمند برای افغانستان ارائه نماید. جرگه ها همیشه صرفا به عنوان تایید کننده برنامه های حکومت عمل کرده و خود هیچگونه درک و شعور سیاسی مستقل در خصوص مسایل کشوری و استراتژیک نداشته اند. دوماً امروزه با وجود نهادهای رسمی و قانونی و کارگزاری های تخصصی، اساسا جرگه امری باطل بوده و هیچ جایگاهی در آیین حکومت داری و سیاست امروزی ندارد. دولت افغانستان تمامی نهادها و کارگزاری های تخصصی و رسمی برای تصمیم گیری در موضوعات مختلف را داشته و سازوکارها و نهادهای قانونی برای تصمیم گیری های سیاسی وجود دارد. سوم اینکه جرگه عنعنوی که حکومت از آن نام می برد، فاقد مبنی قانونی می باشد. و افزون برآن شورای ملی، تمامی احزاب و جریان های سیاسی، جامعه مدنی و رسانه ها با آن مخالف می باشند. و در نهایت اینکه اساسا جرگه های عنعنوی فاقد عقلانیت سیاسی بوده و هیچگونه درک و معرفتی نسبت به قانونمندی های بازی و مسایل استراتژیک نداشته و نمیتواند در این وادی صلاح و فلاح مملکت را تشخیص دهد. اکثرا بزرگان قومی، ارباب ها و قوماندانان جهادی که در جرگه دعوت می شوند، بی سواد بوده و هیچگونه درک و فهمی از مسایل استراتژیک و قانونمندی های سیاست مدرن نداشته و آنان عمدتا با مسایل استراتژیک و حیاتی از روی تعصب، کینه و احساسات برخورد کرده و نمیتواند منافع و مصلحت مملکت را تشخیص دهند.  ایجاد پایگاه نظامی دایمی و پیمان راهبردی، محل بحث های اکادمیک و استراتژیک بوده که توسط کارشناسان و آگاهان امور باید صورت بگیرد. تصمیم گیری و مشوره در این مورد مستلزم مطالعات دقیق و کارشناسانه تمامی ابعاد و پهلوهای این امر بوده که دانش سیاسی و نگاه استراتژیک می طلبد. مطالعه و تشخیص مصلحت ممکلت در این وادی و در نهایت تصمیم گیری بایستی توسط نهادها و کارگزاری های تخصصی انجام شود تا منافع و مصلحت افغانستان بصورت دقیق و همه جانبه تامین گردد.
تاکید بر تکرار مداوم تجربه ناکام
حکومت افغانستان گرایش خاصی به ایده هال محلی و سازوکارهای عنعنوی در مسایل کلان کشوری دارد. به گونه ای که برای تصمیم گیری های کلان به ایده های محلی و عنعنوی بیش از نهادهای رسمی و کارگزاری های تخصصی اهمیت می دهد. در طول حکومت رییس جمهور تاکنون چندین بار این گونه جرگه ها تدویر یافته است. قبل از این جرگه امن منطقه ای میان افغانستان و پاکستان در خصوص جستجوی راه های امنیت و ثبات در دو کشور تدویر یافت که نتیجه مشخصی در پی نیاورد. هم چنین سال گذشته جرگه ملی مشورتی صلح درکابل تدویر یافت که شورای عالی صلح برآیند برجسته آن می باشد. در تمامی برنامه ها و روندهای که حاصل این گونه جرگه ها بوده است، یک نوع خلأ استراتژیکی و طرح های تخصصی و کارشناسانه به مشاهده رسیده و فاقد طرح های بنیادین و اصولی بوده است. جرگه امن منطقوی که قبلا میان دو کشور افغانستان و پاکستان برگزار شده بود، اساسا  فاقد هرگونه دست آورد بود و برنامه مصالحه حکومت افغانستان به عنوان برآیند اصلی جرگه ملی مشورتی صلح، نیز تاکنون ناکام بوده است. شورای عالی صلح به عنوان برجسته ترین حاصل جرگه، حداقل تاکنون در تلاش های داخلی و منطقه ای خود مسیر درست و منطقی خویش را پیدانکرده و تمامی تلاش های آن بر معادله کور اصرار و انکار چرخیده است. علی رغم تمامی این ناکامی ها، هنوز هم حکومت بر راهکارهای محلی و عنعنوی در مسایل کلان و استراتژیک پافشاری نموده و به نظر می رسد که ذهنیت و عقلانیت سیاسی سیاستمداران و کارگزاران سیاسی ما هنوز هم از رسوبات عنعنات و رسومات محلی و سنتی گذشته رنگ و جهت می گیرد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر