۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

بابه مزاری؛ رهبری و برساخت رهبری

هادی صادقی


دگر دیسی سنت تاریخی و عرضه ی گفتمان های جدید
بابه مزاری در افغانستان کارهای بزرگی انجام داد. در طول چهارده سال مقاومت در برابر اشغالگران روس و سه سال مقاومت غرب کابل، گفتمان ها و پارادایم های تازه ای در اندیشه سیاسی و سیاست عملی کشور باب نمود. او نخستین طغیانگر مصمم و سازمانی در برابر انحصار طلبی و شکست سنت تاریخی قبیله ای در جغرافیای افغانستان  بود و شاید به همین خاطر تحملش برای دوست و دشمن سخت و دشوار بود. شهید مزاری در حوزه نظری گفتمان جدید "پلورالیسم سیاسی" به مثابه اندیشه بشری و ارزش جهانشمول و "وحدت ملی" را به عنوان تئوری برخواسته از واقعیت های قومی و ساختار موزاییکی جامعه افغانستان عرضه کرد. وی به مثابه یک اندیشمند سیاسی با دید جامعه شناسانه، تئوری کارگشا و معقول سیاسی را در افغانستان ارائه کرد و سیاست افغانستان را پیش بینی پذیر ساخت. در حوزه سیاست عملی وی اقدام به برهم زنی ساختار سنتی ناعادلانه کرد. سنت "طرد" و "انحصار" را شکست و "تسامح سیاسی"، "مشارکت اقوام" و "تن دادن به واقعیت های اجتماعی و ساختاری جامعه افغانستان" را به عنوان پارادایم های تازه در سیاست عملی افغانستان گشود. در مدیریت و رهبری نیز با بازتولید و فعال ساختن نیروهای از کار رفته اجتماعی به عنوان پتانسیل های موثر، خردگرایی در سیاست،‌ سنجش عقلانی در تعاملات سیاسی با نیروهای خودی و بیرونی،‌ جمع کردن اخلاق و سیاست و ارائه ترکیب اخلاقی – عقلانی در سیاست عملی، ظرفیت کلان هم پذیری با نیروهای خودی،‌ صداقت، مقاومت و در نهایت هضم شدن در هدف و آرمان مشترک حزبی - مردمی را به عنوان الگو های جدید در امر رهبری و مدیریت سیاسی عرضه کرد که امروزه خط حرکت و الگوی عملی برای اکثر رهبران و مدیران سیاسی افغانستان و جهان می باشد. همین ها رمز فرزانگی و اقتدار کاریزماتیک وی بوده و از او رهبری جاودانه و پدیده ای خاص در سیاست عملی افغانستان ساخته است.
مزاری و زمانه ی ما
بازخوانی اندیشه ها و خط مبارزاتی وی برای موافقین و مخالفین اش جذاب و خواندنی بوده و بی جهت نیست که همه ساله در سالگرد شهادت وی دیالوگ های گسترده ای "مزاری شناسی" در رسانه ها و محافل علمی و روشنفکری برگزار می گردند.
اما برای ما گذشته از بازخوانی اندیشه ها و مبارزات سیاسی وی،‌ بررسی و مقایسه شرایط مبارزاتی و وضعیت سیاسی جامعه شیعه و هزاره در زمان شهید مزاری با وضعیت امروز ما مهمتر می باشد. این که وضعیت سیاسی و روحی امروز جامعه ما در مقایسه با دوران شهید مزاری چگونه است؟ آیا آن اقتدار و صلابت روحی که در زمان مقاومت چهارده ساله مردم ما علیه اشغالگران روسی و سه سال مقاومت غرب کابل ایجاد شده بود، حفظ و احیا شده است؟ آیا "وحدت" سیاسی را که بابه مزاری در جامعه شیعه و هزاره شکل داده بود،‌ حفظ شده است؟ آیا معادله سیاسی را که شهید مزاری در پرتو آن عدالت اجتماعی، مشارکت اقوام و حصول حقوق ملیت های محروم را ترسیم کرده بود،‌ در سیاست امروز افغانستان وجود دارد؟ چقدر توانسته ایم به خواسته های شهید مزاری تحقق بخشیم و آیا مسیری را که شهید مزاری ترسیم کرده بود ادامه داده ایم؟ از همه مهمتر این که رهبران و مدیران سیاسی ما در عرصه رهبری و مدیریتی، چه اندازه الگوها و ارزش های رهبری ی شهید مزاری را حفظ و احیا کرده است؟ و .... این ها همه  سوالاتی اند که در ذهن تک تک مردم ما وجود دارند که تاهنوز به دلایل و مصلحت های مختلف به عنوان یک دیالوگ جدی به آن پرداخته نشده است.
اوج غرور و اقتدار
بدون تردید ایجاد حزب وحدت اسلامی افغانستان یکی از شاهکارهای مهم شهید مزاری در طول حیات سیاسی وی به شمار می رود. وی توانست پازل های هویتی متفرق نظامی و سیاسی جامعه شیعه و هزاره را به هم گره زده و با قامت استوار و پرصلابت "وحدت" به مصاف منطق غیرانسانی "طرد و انکار" جریان پشاور برود. وی از این طریق از یک سو از بازگشت به انزوای تاریخی جامعه هزاره و شیعه و نابودی قطعی زندگی سیاسی هزاره ها جلوگیری نمود و از سوی دیگر از بازتاسیس سنت انحصاری – قبیله ای و استبداد تباری در افغانستان جلوگیری کرد. با ورود حزب وحدت در عرصه ی سیاست، معادلات قدرت و سیاست افغانستان به نفع ملیت های محروم تغییر کرد هرچند که انحصار طلبان و طرفداران بازتاسیس استبداد تباری در برابر این طرح مقاومت کردند. بدون شک دوران حزب وحدت با رهبری شهید مزاری اوج اقتدار و غرور جامعه شیعه و هزاره در تاریخ معاصر افغانستان می باشد. این نخستین بار است که هزاره ها و جامعه شیعه در قامت حزب وحدت اسلامی و با رهبری شهید مزاری قدرتمندانه در معادله قدرت و سیاست افغانستان به صورت انکار ناپذیر قد علم کرده و حتی هزاره ها از نظر روحی، نظامی و سیاسی برای تاسیس حاکمیت ملی هزاره ها و تثبیت اقتدار مستقلانه خود در مناطق مرکزی آماده می شوند. حزب وحدت به عنوان نماینده اصلی جامعه شیعه و هزاره در آن زمان در قانونمندی قومیتی معادله سیاسی افغانستان،‌ جایگاه بایسته هزاره ها و شیعه ها را تثبیت کرده و به عنوان یک طرف انکار ناپذیر سیاست افغانستان در آمد. ویژگی های فرهمندی رهبری بابه مزاری توانست جریان های ناهمسوی جامعه شیعه و هزاره را منسجم و ساخت های متعارض و متفاوت را در پیکر جدیدی برای رسیدن به هدف مشترک هضم نماید. حزب وحدت به هویت کلان سیاسی برای بخش عظیم مردم افغانستان تبدیل شد و مطمئن ترین پناه در بی پناهی های سیاست طرد و انکار ملیت های محروم در افغانستان در آمد.
گسست مقطعی و آغاز انحطاط
متاسفانه این شکوه و اقتدار دیرنپایید. با شهادت بابه مزاری جنبش عدالت خواهی او نیز دچار بحران رهبری و آشفتگی های داخلی گردید و نتوانست قدرت و اقتدار اولیه خویش را در تعاملات سیاسی و نظامی پس از آن حفظ و تثبیت کند. در نبود بابه مزاری،‌ جنبش او علی رغم حضور موثر و فعال در جبهه شمال و نقش آفرینی های نظامی سرنوشت ساز آن در مبارزه با تروریسم و طالبان،‌ در نهایت با تسلط طالبان جنبش او نیز در برابر این گروه شکست خورد و جریان شهید مزاری عملا از صحنه نظامی و سیاسی افغانستان کنار زده شد. سران و رهبران آن در داخل و خارج به کنج خاموشی خزیدند و فرماندهان و سربازان آن آشفته و متواری دیار بی سرنوشتی.  بدین ترتیب گسست چندساله در تاریخ این جریان اتفاق افتاد. در طول دوران حکومت طالبان در افغانستان تمام جریان های سیاسی و نحله های فکری مخالف آن به گوشه های عزلت و خاموشی خزیدند و حزب وحدت اسلامی افغانستان،‌ هرچند برخی فرماندهان و سربازان آن شعله های مقاومت در برابر طالبان در گوشه گوشه ی افغانستان برافروخته بودند، اما عملا فعالیت های سیاسی و نظامی سازمان یافته و برنامه های فرهنگی آن به عنوان یک جنبش سیاسی تعطیل گردید.
حمله آمریکا در افغانستان و سقوط رژیم طالبان باردیگر زمینه را برای بازگشت احزاب سیاسی و نظامی سنتی و رویش و پویش احزاب جدید در کشور فراهم کرد. حزب وحدت اسلامی افغانستان نیز با آرایش و پیرایش سیاسی مدنی این بار قدم به میدان دموکراسی گذاشت. آغاز فصل کنونی برای جنبش شهید مزاری بسیار معقول و مطلوب بود. خواسته ها و نظریات سیاسی شهید مزاری در گفتمان جدید به گونه ای کامل بازتاب یافته بود و حزب وحدت می رفت تا ثمره ی مبارزات شهید مزاری را که طی سه سال مبارزه منطق سیاست انسانی و نظم سیاسی جدید مبتنی بر مشارکت اقوام،‌ عدالت اجتماعی و پلورالیسم سیاسی را در ذهنیت سیاست افغانستان نهادینه کرده بود، تجربه کند. اما متاسفانه در این فصل باردیگر بحران رهبری و خلای محوریت قابل قبول میان سران این جریان خودش را نشان داد و دیری نپایید که جنبش به انحطاط کشیده شد. حزب وحدت دچار هرج و مرج و آشفتگی های درونی گردید، سران و رهبران از مسیر ترسیم شده بابه مزاری فاصله گرفتند و با درگیر شدن در مسایل درونی، نه تنها از فرصت پیش آمده استفاده مناسب نشد که روند سیاست افغانستان را باردیگر به سمت انحصار و بازتاسیس اقتدار قبیلوی سوق داد.
حزب وحدت اسلامی افغانستان به عنوان میراث بابه مزاری که در روزگارهای سخت مهمترین هویت سیاسی و محکم ترین پناه مطمئن مردمش بود،‌ به شاخه های مختلف تقسیم گردید و یاران دیروز بابه مزاری و رهبران جنبش عدالت خواهی او یکی پس از دیگر انشعاب کردند و وحدتی را که بابه بوجود آورده بود،‌ دوباره از هم گسیختند.
برساخت رهبری
با انشعابات مختلف از حزب وحدت، کسان زیادی برای خود جامه رهبری بریدند و ادعای میراث داری از جنبش بابه مزاری و احیای پاسداری از منافع مردم هزاره نمودند؛ اما در عمل هیچکدام آنان نتوانستند مسیر ترسیم شده بابه را به گونه ای درست احیا کند. نه استاد خلیلی با تصاحب میراث بابه  به عنوان رهبر جریان اصیل و نه استاد محقق با برساخت رهبری و تاسیس جریان فراگیر مردمی دیگر و نه استاد عرفانی و دیگران با انشعابات سیاسی هیچکدام نتوانستند الگوی رهبری بابه را تمثیل و از مسیر ترسیم شده او پاسداری  کند هرچند که هرکدام شعار نزدیکی بیشتر با جریان اصیل جنبش عدالت خواهی بابه مزاری را سر می دادند.
 نحوه رهبری و کنش سیاسی واجتماعی  آنان از هر نظر با بابه مزاری فرق دارد؛ این تفاوت از سبک زندگی شخصی و خصوصی آن ها گرفته تا برخورد اجتماعی، کنش سیاسی و اجتماعی و رهبری سیاسی آنان را شامل می شود. تفاوت در نحوه زندگی آنان با شهید مزاری ساده ترین نوع تفاوت میان رهبری و برساخت رهبری در جامعه هزاره و شیعه می باشد. شهیدمزاری با اینکه در طول حیات سیاسی اش فرصت های زیادی برای زراندوزی و ساختن زندگی شخصی داشت، اما هیچگاه به آن نیاندیشیده و تمام زندگی و هستی اش را وقف آرمان و هدفش کرد. در حالیکه مهمترین اولویت زندگی رهبران کنونی ما، ساختن زندگی شخصی و تضمین آینده اقتصادی فرزندان شان می باشد.
شهید مزاری با دید  کلان و ویژگی فرهمندی انسجام بخشی، توانست تمام هویت های نظامی و سیاسی  خورد و ریز متعارض جامعه هزاره و شیعه را زیر چتر واحدی گرد آورده و هویت کلان سیاسی را شکل دهد، اما رهبران  کنونی ما نه تنها این هویت کلان را حفظ نتوانستند بلکه ظرفیت پذیرش حلقه اطراف و نیروهای سرگردان جامعه هزاره را هم ندارند. عقلانیت سیاسی و تعامل خردگرایانه با پدیده های سیاسی، از ویژگی رهبری خردمندانه بابه مزاری بود. تعاملات سیاسی او همواره مبتنی بر منطق عقلانیت سیاسی و سنجش خردگرایانه بود در حالیکه خردگرایی و عقلانیت سیاسی در کنش سیاسی رهبران کنونی ما بسیار ضعیف است. صداقت و تعهد به مردم از ویژگی های دیگر بابه مزاری بود که رهبری او را با برساخت رهبری متمایز می سازد. او در سیاست راست و بی پرده بود و برای رسیدن به ارزش ها و مطالبات سیاسی اش به بازی های کودکانه و حقیرانه سیاسی باور نداشت. او چون دیگران، درسیاست هیچگاه تحقیر نشد، چون منطق تعاملات سیاسی  او خرد گرایی و سنجش عقلانی بود و به بازی های کوچک سیاسی اهمیت نمی داد. بابه مزاری با مردمش صادق بود. او در طول سال ها مقاومت در مردمش هضم شد و در سخت ترین شرایط بامردمش صادق و صریح بود. تمام جریانات و رویداد ها را صادقانه به مردمش می گفت و تاکید می کرد که "من این را با شما می گویم تا در تاریخ ثبت شود". بعد از شهید مزاری وضعیت سیاسی و روحی مردم ما دچار دگرگونی فاحش شد. صلابت روحی که طی سال های مقاومت برای مردم ما شکل گرفته بود شکست و نه تنها خواسته های بابه مزاری تحقق یافت که روز بروز سطح مطالبات جنبش وی نیز پایین آمد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر